محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دخترم شیرین تر از عسل

باز هم تنهایی

زندگی مامان عمرم و جون من نفسم بعد از ١٨روز که بابا مصطفی خونه کنارمون بود امروز به ناچار رفت سرکار باز  من و خانمی تنها شدیم دخترم بابا خیلی سختش بود از تو جدا بشه و یه مدتی نبینتت اخه روز به روز شیرینتر و خواستنی تر میشی وقتی بابا باهات حرف میزنه از ته دل میخندی و ذوق میکنی  عزیز مامان معلوم نیست بابا عید خونه باشه یا نه دعا کن که کارش جور بشه و بیاد اخه دلم میخواد زمان تحویل سال هر سه تامون کنارسفره هفت سین بشینیم هستی من تازگی یاد گرفتی موقع گریه کردن جیغ هم میزنی عروسکم این کار بدی سعی کن این کارو دیگه نکنی مامان فدات دوست دارم عشق من  ...
26 مهر 1391

لباس نو مبارک+چندتا عکس

سلام دختر نازم دیروز بابا مصطفی زحمت کشید ما را برد خرید هوا سرد بود تو پتو پیچیدمت تا نکنه سرما بخوری عزیزم برات دودست لباس خوشکل خریدم خیلی بهت میان انشاا... خرید لباس عروسیت نفس مامان باحال تراز اینا در ادامه مطلب... الو الو الو مامان پروانه سلام ...
26 مهر 1391

دلم تنگ میشه...

گل مامان دیروز اقا جون رفت مشهد این مدت که پیشمون بود خیلی خوش گذشت اصلا گذر زمان را متوجه نشدم دلم براش تنگ میشه دختر گلم خیلی سخته که مامانم کنارم نیست دعا کن واسه عید همشون بیان که دور هم باشیم    نفس مامان دیروز با کمک بابا مصطفی حمامت دادیم خانم خوبی بودی و گریه نکردی اخه عزیزم اب بازی را خیلی دوست داری       هستی من ی وقت فکر نکنی تا حالا با هم حمامت نداده بودیم نه این چندمین باره مامان را ببخش من تنبلی کردم و خاطرات اولین حمام را برات ننوشتم     دختر نازم توی این مدت این بهترین خبره که تا الان شنیدم  جیگرم زن عمو مریم بارداره و میخواد ی...
26 مهر 1391
1