محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

دخترم شیرین تر از عسل

روزهای خوب محیا و باباش

سلام گل مامان از وقتی که بابا جون امده(سرکار)همش تورو بغل میکنه باهات که حرف میزنه تو با اون زبون بچه گانه جوابش را میدی بابا مصطفی اون لحظه انقدر خوشحال میشه که میخواد تو رو بخوره محکم بغلت میکنه و میبوستت ... خلاصه گلم این روزها که بابات هست سه نفری کنار هم خیلی خوش میگذره  تو این مدت خیلی بابا جون را اذیت کردیم و زحمتش دادیم ممنون عزیزم. بعضی وقتها که میگفتم تو رو ببره پیش اقا جون ومادر جون ناراحت میشد و نمیبردت میگفت دوست دارم پیش خودم باشه بابا مصطفی خیلی دوست داره میخواد ٢٤ ساعته تو رو بگیره و زمین نذاره .محیا جون دوست دارم.   ...
26 مهر 1391

دوماهگیت مبارک گلکم

عزیزم 60 روز از امدنت میگذره خیلی زود گذشت انگار همین دیروز بود که وارد دنیای ما بزرگترها شدی. قند عسل مامان امروز صبح با عزیزجون رفتیم بهداشت که خانمی واکسن دوماهگیش را بزنه اول قد و وزنت را گرفتن خدا را شکر طبق نمودار داری پیش میری همه چیز خوب و عالیه بعد گذاشتمت روی پای عزیز جون و خودم رفتم کنار چون خیلی نگرانت بودم که دردت نگیره قلبم تند تند میزد و میترسیدم الهی بمیرم وقتی واکسن را زد گریه کردی اشکات همین جور میریخت بعد خوابت گرفت  ...
26 مهر 1391