محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

دخترم شیرین تر از عسل

پابوس امام رضا

باسلام خدمت نینی های عزیز و بازدید کنندگان محترم باید عرض کنم که برای مدتی نمی تونم وبلاگ خودم را اپ کنم چون میخوام برم مشهد برای دیدن مامان جون وبابا جونم وخاله هام ودرضمن زیارت حرم امام رضا {البته برای همتون دعا میکنم} و تازه وقتی برگشتم قراره اسباب کشی کنیم بریم خونه جدیدمون بخاطر همین شاید نتونم یه مدتی بهتون سر بزنم ولی سعی میکنم توی مدت مسافرتم از کامپیوتر خاله ام استفاده کنم وچندتا از عکس های مشهدم رو براتون بزارم  خوب بازم ممنون که به وبلاگم سر زدین  دوستتون دارم به امید دیدار  همتون  محیا ...
27 مهر 1391

خدا یا شکر...

سلام عزیز دلم هستی مامان و بابا محیا خانمی این روزا حسابی شیطون شدی ...مامانی خیلی خسته میشم...هیچ توانی برام نمیمونه ولی هر روز ١٠٠٠ بار خدا را شکر میکنم که تنت سالمه و شیطونی میکنی جیگر طلا از وقتی که اومدیم خونه مامان جون پروانه خیلی به هردومون خوش میگذره چون من(مامان)برای مدتی میتونم استراحت کنم و خانمی هم با خاله جونیا بازی میکنی و بهت کلی خوش میگذره امروز که پارک رفته بودیم با خاله جون نجمه تاب بازی کردی و سرسره سوار شدی خیلی ذوق کرده بودی (مامان فدای خنده هات) مامان جان عکسهای حرم و پارک را بعد برات میذارم خیلی میخوامت نفسم   ...
27 مهر 1391

محيا دختر بابا جون

دختر گلم سلام  خوبي بابا جون دلم خيلي برات تنگ شده عزيزم شنيدم شيطون شدي همش ميخواي به همه جا سرك بكشي عزيزم مواظب باش خرابكاري نكني مامان جون اذيت بشه تازه مامان جون ميگه شيرين كاريهات بيشتر شده ياد گرفتي مامان جونو صدا ميزني افرين دختر گلم راستي چشمت روشن مامان پروانه از مشهد اومده ديدنت حتما كلي خوشحال شده تورو دوباره ديده عزيزم اين روزا بيشتر دلتنگ تو مامانت شدم  كاش زودتر بشه بيام تا سه نفري دور هم باشيم و بريم بيرون از وقتي اقاجون از پيشمون رفت به بهشت هم من هم مامان جون زياد خوشحال نيستيم فقط شيرين كاريهاي تو شايد يكم لبخند به لبامون بياره {محيا جون دخترم وراضيه جون همسر عزيزم دلم براتون تنگ شده  واز صميم قلب ميگم...
26 مهر 1391
1