محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دخترم شیرین تر از عسل

دخترم نظیر نداره...

1391/8/3 20:41
601 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناناز مامان

محیا جونم هر روز داری شیرینتر و خواستنی تر میشی

میگم هاپو میگه:میگی هاپ هاپ

میگم گاو میگه :میگی ما ما

وقتی غذا ت را خوردی  ظرف غذات را نگاه میکنی و دستات را باز میکنی و الهی شکر میکنی(اون لحظه میخوام قورتت بدم عسلم)

یه روز داشتی با بادبادک بازی میکردی که یه هو ترکید بعد زود دستات را باز کردی و گفتی: د ف یعنی رفت

وقتی چیزی که دستت گرفتی میگم بده به خاله جون میدی و میگی:ب ف یعنی بفرما

میگم محیا گلی را نازی کن / اون وقت دست میکش روی صورت خودت و نازی میکنی

عاشق جاروبرقی و سشوار هستی وقتی روشن میکنم هر جا باشی خودت را میرسونی بهش

الهی مامان به قربونت اون حرف زدن و لبای خوشکلت عروسکم

هستی من مامان جون پروانه و بابا جون خیلی بهت تمرین راه رفتن میدن بعد از کلی کلنجار رفتن با خانمی تازه یک قدم برمیداری نمیدونم چرا از راه رفتن میترسی اگه یه ساعتم سر پا بمونی یه قدم هم بر نمیداری اگه چیزی هم بخوای میشینی و چهار دست و پا میری که بگیریش!

اب خوردن با نی را هم یاد گرفتی و خیلی دوست داری

دیروز هم خاله جون چوب شور گرفته بود و بهت داد و خوردی دوست داشتی ملوسکم

دستمال را میگیری دستت و میخوای بینیت را تمیز کنی

برس را هم میگیری و موهات را شونه میزنی

درد و بلات به جونم نفس مامان

ساعت خاله پری و گرفتی و باهاش بازی میکنی

niniweblog.com

 

ادامه مطلب را از دست ندی ..........

شیطونی به روایت تصویر

بازی با قاشق بزرگترها 

ای به قربانت بشایاییییممممممم

هستییییییییییی مامانی

جونمی

گلم نفسم امیدم اگه تو نباشی من هم نیستم همه ی وجودم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مریم مامان عسل
4 آبان 91 1:54
عزیزم ماشالله به جونت چقده شیرینی شما گلم!
الهی مثل اسمت همیشه زنده باشی.
راضیه جون عسل هم اصلا تمایلی به تاتی تاتی کردن و راه رفتن نشون نمیده.
چهار دست و پا رفتن سرعتی رو ترجیح میده.


مرسسسیییی عزیزم
سمانه مامان پارسا جون
4 آبان 91 18:24
مامانی هزارتا ماچش کن
قربون تو گل


ممنون عزیزم
اجی مهسا
6 آبان 91 23:36
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممممم:


من هم دوست دارم و میخوامت
سمانه مامان پارسا جون
16 آبان 91 17:42
میبوسمت محیا جون گل


میییسسسسییییی
خاله نجمه
17 آبان 91 17:36
سلام جیگر خاله امروز سه روز است که از پیش ما رفتی وماهارو ناراحت کردی : تو و مامانراضیه خیلی خوش حال بودید چون میخواستید از پیش ماها برید ومارو تنها بگذارید. امیدوارم که زودتر برگردی.دوووووست داااااااااارم طلاااااااااااا خانمی


سلام خاله جون دل من هم تنگ شده این مدت که پیشتون بودم خیلی خوش گذشت ایشالا دوباره میام مشهد بوس بوس بوس
مامان آیدین
23 آبان 91 1:01
ای جونم چه شیرین شده دخملی ببوسینش این جیگری رو


مرسی عزیزم ای به چشم
مامان مارال فرفری
26 آبان 91 23:26
اخی عزیم چقدر نازی بوس از لپت خاله جون