دخترم نظیر نداره...
سلام ناناز مامان
محیا جونم هر روز داری شیرینتر و خواستنی تر میشی
میگم هاپو میگه:میگی هاپ هاپ
میگم گاو میگه :میگی ما ما
وقتی غذا ت را خوردی ظرف غذات را نگاه میکنی و دستات را باز میکنی و الهی شکر میکنی(اون لحظه میخوام قورتت بدم عسلم)
یه روز داشتی با بادبادک بازی میکردی که یه هو ترکید بعد زود دستات را باز کردی و گفتی: د ف یعنی رفت
وقتی چیزی که دستت گرفتی میگم بده به خاله جون میدی و میگی:ب ف یعنی بفرما
میگم محیا گلی را نازی کن / اون وقت دست میکش روی صورت خودت و نازی میکنی
عاشق جاروبرقی و سشوار هستی وقتی روشن میکنم هر جا باشی خودت را میرسونی بهش
الهی مامان به قربونت اون حرف زدن و لبای خوشکلت عروسکم
هستی من مامان جون پروانه و بابا جون خیلی بهت تمرین راه رفتن میدن بعد از کلی کلنجار رفتن با خانمی تازه یک قدم برمیداری نمیدونم چرا از راه رفتن میترسی اگه یه ساعتم سر پا بمونی یه قدم هم بر نمیداری اگه چیزی هم بخوای میشینی و چهار دست و پا میری که بگیریش!
اب خوردن با نی را هم یاد گرفتی و خیلی دوست داری
دیروز هم خاله جون چوب شور گرفته بود و بهت داد و خوردی دوست داشتی ملوسکم
دستمال را میگیری دستت و میخوای بینیت را تمیز کنی
برس را هم میگیری و موهات را شونه میزنی
درد و بلات به جونم نفس مامان
ساعت خاله پری و گرفتی و باهاش بازی میکنی
ادامه مطلب را از دست ندی ..........
شیطونی به روایت تصویر
بازی با قاشق بزرگترها
ای به قربانت بشایاییییممممممم
هستییییییییییی مامانی
گلم نفسم امیدم اگه تو نباشی من هم نیستم همه ی وجودم