محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

دخترم شیرین تر از عسل

سفر اندر سفر...

1393/4/8 2:55
400 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلام داغ و دل چسب به دختر عزیزم

خوبی نفسم ؟ گل من ببخشید که تو این مدت طولانی نیومدم نت و وبت رو به روز کنم غیبتم موجه بوده الان برات مینویسم فرشته کوچولوی من ( اخه مامانی یکم که نه زیاد تنبل شده و بی حوصله) نیمه های سال 92 یه موقعت واسمون جور شد که  بریم پیش بابا مصطفی سرکار و چند ماه کنار هم باشیم و شما کمتر بهونه ی بابا جون رو بگیری(دختر بابا) اخه بابا جون این پروزه ی کاریش شیراز و 20روز کار و 10 روز خونه (مرخصی) چند وقتی که پیش هم بودیم خیلی خوش گذشت و کلی دوستای جدید پیدا کردی بعضی وقتها میومدن خونه باهات بازی میکردن ولی از اونجا که شما یکم شیطون تشریف داری دوستات رو فراری میدادی با چشم گریون که برن خونه هاشون niniweblog.comههههههههههه...خانمی که شما باشی هفته ی اخر سال برگشتیم دزفول و سال جدید رو کنار مادرجون ،عمه جون و عموها که از تهران اومده بودن اغاز کردیم سالی همراه با خیر و خوشی .niniweblog.com

خورشید خانمم 6/93 بلیط داشتیم واسه مشهد که بریم خونه ی مامان جون پروانه واسه عید دیدنی ی ماهی که اونجا بودیم خیلی خوب بود و بهمون خوش گذشت( میشه خونه ی مامانت بری و بهت بد بگذره خخخخخخخخ) بعد از اینکه برگشتیم دزفول  چند وقت بعد پدر بزرگ خودم فوت کرد(پدر پدری) و ما ناراحت از این موضوع اخه بزرگ فامیل ما بود و 92 سال از خدا عمر گرفته بود روحش شاد و یادش گرامی.niniweblog.com

نیمه های اردیبهشت یه سفر 6 روزه داشتیم به شیراز که همراه بابا جون و فروغ جون و یاس با هم رفتیم که خیلی خوب بود ( سالی که با سفر شروع بشه تا اخرش معلومه چی میشه)

تصمیم داشتم که واسه ماه مبارک بریم مشهد ولی امام رضا قربونش برم ما زودتر طلب کرد و 18/3 به همراه مادر جون رفتیم مشهد ، میدونی چرا؟؟؟؟؟؟!!! چون 23/3  روزنیمه شعبان جشن عقد خاله سمیه بود niniweblog.comبه این خاطر بود که چند وقتی سفرمون جلو افتاد البته بگم که من خیلی خوشحال از این ماجرا ، اره دیگه خاله جون هم پرید و رفت قاطی مرغا ایشالا همه ی دخترا و پسرا خوشبخت بشن بزن دست قشنگه رو کیییییییییللللللللیلییییییییی کیییییییلللللللیییییییییی لللللللللللیییییییییییییی

niniweblog.com

الان که دارم مینویسم عروسکم شما خوابیدی اخه تو بیداری اصلا نمیشه از کنار سیستم هم گذشت (فدای اون شیطنتات عزیزم )

پی نوشت: هنوز ما مشهد هستیم خونه ی مامان جون پروانه (از اینجا نایب و زیاره ی شما دوستای گلم هستم)

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان مبینا
9 تیر 93 11:41
خوش بحالتون چقدر سفر....نامزدی خاله جون هم مبارک ایشالا خوشبخت بشن.شیراز اومدید خبرمون کنید
مامانی و بابایی
پاسخ
ممنون عزیزم حتما اگه دوباره اومدیم خبر میدم
مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
9 تیر 93 14:56
عزیزممممممم همیشه به مسافرت خوش به حالتون که مشهد هستین خیلی دوست داشتم یه سال ماه رمضون رو اونجا باشم تورورخدا ما رو هم دعا کنین از امام رضا بخواین ما رو هم بطلبه تا بتونیم یادا رو ببریم زیارتشون راستی واسه خواهرم خیلی دعا کنین مشکلش حل بشه خیلی التماس دعا داره
مامانی و بابایی
پاسخ
سلام عزیزم محتاجیم به دعا ایشالا که جور بشه و خودتون بیاین پابوسش ایشالا مشکلش هر چی که هست تو ای روزهای عزیز درست بشه
مامان صفورا
9 تیر 93 17:08
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن (ماه مبارک رمضان، ماه دوری از گناهان، ماه بندگی مبارکتان باد.) محیا جون عکسات خیلی قشنگ شدن عزیزم بس که نازی تو
مامانی و بابایی
پاسخ
طاعات تون قبول باشه گلم . چشاتون قشنگ میبینه
نویسنده : ندا جون( به قول دنی )
9 تیر 93 22:38
سلام همیشه به سفر رفتن(خوش به سعادتتون سفر اندر سفرین) ما رو هم دعا کنید راستی سمیه جون من هم بهت تبریک میگم الهی که سفید بخت بشی.....................
مامانی و بابایی
پاسخ
محتاجیم به دعا
مامان مریم
10 تیر 93 8:47
سلام سلام صدتا سلام همیشه به گردش وشادی براتون خیلی خوشحالم که کنار مامان وخاله اینا شادین ولی ماهم دل داریم بی انصاف تا از شیراز اومدین هنوز درست وحسابی ندیدیمتون زود رفتین مشهد بهرحال هرجاباشین ایشاله دلتون شاد ولبتون خندون باشه عقد خاله جون سمیه هم مبارک باشه کی لی لی لی مارو ازدعای خیرتون بی بهره نزارید
مامانی و بابایی
پاسخ
سلام مچکرم دل ما هم تنگیده براتون ایشالله اومدم میام یه عالمه میبینمتون محتاجیم به دعا معینو ببوس