سفر اندر سفر...
یه سلام داغ و دل چسب به دختر عزیزم
خوبی نفسم ؟ گل من ببخشید که تو این مدت طولانی نیومدم نت و وبت رو به روز کنم غیبتم موجه بوده الان برات مینویسم فرشته کوچولوی من ( اخه مامانی یکم که نه زیاد تنبل شده و بی حوصله) نیمه های سال 92 یه موقعت واسمون جور شد که بریم پیش بابا مصطفی سرکار و چند ماه کنار هم باشیم و شما کمتر بهونه ی بابا جون رو بگیری(دختر بابا) اخه بابا جون این پروزه ی کاریش شیراز و 20روز کار و 10 روز خونه (مرخصی) چند وقتی که پیش هم بودیم خیلی خوش گذشت و کلی دوستای جدید پیدا کردی بعضی وقتها میومدن خونه باهات بازی میکردن ولی از اونجا که شما یکم شیطون تشریف داری دوستات رو فراری میدادی با چشم گریون که برن خونه هاشون ههههههههههه...خانمی که شما باشی هفته ی اخر سال برگشتیم دزفول و سال جدید رو کنار مادرجون ،عمه جون و عموها که از تهران اومده بودن اغاز کردیم سالی همراه با خیر و خوشی .
خورشید خانمم 6/93 بلیط داشتیم واسه مشهد که بریم خونه ی مامان جون پروانه واسه عید دیدنی ی ماهی که اونجا بودیم خیلی خوب بود و بهمون خوش گذشت( میشه خونه ی مامانت بری و بهت بد بگذره خخخخخخخخ) بعد از اینکه برگشتیم دزفول چند وقت بعد پدر بزرگ خودم فوت کرد(پدر پدری) و ما ناراحت از این موضوع اخه بزرگ فامیل ما بود و 92 سال از خدا عمر گرفته بود روحش شاد و یادش گرامی.
نیمه های اردیبهشت یه سفر 6 روزه داشتیم به شیراز که همراه بابا جون و فروغ جون و یاس با هم رفتیم که خیلی خوب بود ( سالی که با سفر شروع بشه تا اخرش معلومه چی میشه)
تصمیم داشتم که واسه ماه مبارک بریم مشهد ولی امام رضا قربونش برم ما زودتر طلب کرد و 18/3 به همراه مادر جون رفتیم مشهد ، میدونی چرا؟؟؟؟؟؟!!! چون 23/3 روزنیمه شعبان جشن عقد خاله سمیه بود به این خاطر بود که چند وقتی سفرمون جلو افتاد البته بگم که من خیلی خوشحال از این ماجرا ، اره دیگه خاله جون هم پرید و رفت قاطی مرغا ایشالا همه ی دخترا و پسرا خوشبخت بشن بزن دست قشنگه رو کیییییییییللللللللیلییییییییی کیییییییلللللللیییییییییی لللللللللللیییییییییییییی
الان که دارم مینویسم عروسکم شما خوابیدی اخه تو بیداری اصلا نمیشه از کنار سیستم هم گذشت (فدای اون شیطنتات عزیزم )
پی نوشت: هنوز ما مشهد هستیم خونه ی مامان جون پروانه (از اینجا نایب و زیاره ی شما دوستای گلم هستم)