محیا و سردشت
دختر نازم مامان را ببخش که یکم با تاخیر دارم این مطلب را برات مینویسم اخه وقتی از بیرون برگشتیم زود وسایلمون را جمع کردیم و رفتیم خونه عمه طیبه چون هر سال این موقع سمنو درست میکنه .
روز جمعه با عمو محمد رضا /زن عمو/مادرجون و مهسا رفتیم سردشت خوش گذشت ولی هوا سرد بود به این خاطر شما را پتو پیچ کردم با مزه شده بودی /اجی مهسا خانمی را بغل کرده بود و سرسره و الاکلنگ و تاب بازی کردین .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی