مهمانهای نوروزی...
سلام خانم گلی
نفس مامان میدونم خیلی وقته چیزی ننوشتم اخه خونه تکونی واسه ادم فرصتی نمیذاره
گلم بابا
مصطفی هم دیروز از سر کار برگشت خونه همه چیز خیلی خوبه
بعد از کلی چشم انتظاری بالاخره مامان پروانه و اقا جون و خاله ها اومدن پیشمون
صبح زود رسیدن و من و بابا جون حسابی غافلگیر شدیم البته توهم که دوست داشتی اونا را ببینی از خواب بیدار شدی واونا هم تو رو بالا و پایین میکردن عزیز مامان هیچ وقت انقدر خوشحال نبودم عصر میخواستن برن دیدن بابا بزرگ به اسرار مامان جون حاضرت کردم و رفتی باهاشون دلم خیلی برات تنگ شد گلم بعد از دو ساعت برگشتین خونه
انشاا... امسال سال خوبی را کنار هم شروع کنیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی