برای تو مینویسم...
سلام دختر گلم
ماشالا به جونت که از صبح تا شب راه میری و شیطونی و شیرین زبونی میکنی. نمیدونین چه جیگری شده این دخملی ما
از اول مهر تا امروز هر شب بین ساعت ٩ تا ٩:٣٠ میخوابی و صبحا ساعت ٧ بیدار میشی ،بلند هم که شدی میری پیش مامان جون و میگی بیدار شو دیگگگگهههههه صبونه بخولیم و شادونه ببینیم (قربونت برم از الان داری خودت رو برا رفتن به مدرسه و دانشگاه اماده میکنی)هههههههه
امروز که از خواب بیدار شدی دست و صورتت رو مثل همیشه شستم بعد رفتم حوله بیارم خشک کنی که دیدم مامان جون داره قربون صدقت میره گفتم چی شده گفت دستاش که خیس بوده کشیده به پاش یعنی مسح پا کشیده (اون لحظه که میخوام درست قورتت بدم )
چند وقت پیش که داشتیم با هم کتاب میخوندیم بهت گفتم که ما آدم هستیم اما اسب و شیر وببر حیوان هستن دو روز بعد که بابا جون از سر کار برگشت بهت گفتم ما یک خانواده هستیم اما گل من محیا جون گفتی ما آدم هستیم خیلی خوشحال شدم که توی ذهنت مونده بود( ممنون از دوست خوبم مامان مبینا جون) (افرین به دختر باهوشم) هووورررااااا ،میگم خرگوش چی میخوره میگی: هویچ،میگم خرسی چی میخوره میگی:عسل
خاله پری ازت میپرسه محیا چیه میگی : شیرینه،عسله
دختر گلم ، اشکال هندسی مربع، دایره و مثلث رو یاد گرفتی
تازگی هم وقتی نقاشی میکشی برام توصیفش میکنی، میگی مامان جون ماشین ، گل ویه دایره کج و کوله میکشی میگی توپ کشیدم ،یه هشت هم میکشی میگی مثلث کشیدم، بعضی وقتها هم میگی نوشتم بابا، فدای اون دستای کوچیکت نفس مامان
بابا مصطفی که زنگ میزنه موقع حرف زدن بهش میگی دوس دارم بابا جون
طلای مامان حرف زدنت خیلی خوب شده ،بیشتر از سن میفهمی و حرف میزنی(فدای دختر باهوش خودم برم من)
چادرت رو سر میکنی و میگی برم حرم ،نماز بخونم (اییییییییی جوووووووننممممممممم)
یه کوچولو هم قلدر شدی و با زور حرفت رو به کرسی میشونی
خیلی میخوامت عزیزم
دوستت دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه