خانم دکتر مهربون
سلام عزیز دل مامانی
دیروز عصر شکمت خیلی درد میکرد نگران شده بودم نوبت دکتر گرفتم بعد عمو احمد زحمت کشید و ما را برد (وقتی بابا
مصطفی سر کاره خیلی به عمو جون زحمت میدیم /ممنون عمو احمد)
قند عسلم دیروز متوجه شدم که چقدر تنهام هیچ کس نمیتونه جای عزیزترین هات رو برات پر کنه خیلی دلم برای بابا مصطفی تنگ شده با اینکه این کارشه (٢٠ روز سرکاره و ١٠ روز خونه)ولی هنوز عادت نکردم و هر دفعه که میاد و میره وابستگیم بیشتر میشه و حالا باحضور تو بیشتر بهش احتیاج دارم. دلم واسه مامانم هم حسابی تنگ شده دوست داشتم درنبود بابا ت حداقل مامانم پیشم بود مامان پروانه دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی