گردش...
از شب قبل مامان جون وسایل بیرون شهر را حاضر کرده بود؛ نفس مامان ساعت7و نیم بیدار شدی (انگار خیلی ذوق داشتی برای بیرون رفتن) صبحانه خوردیم و راه افتادیم به طرف پارک جنگلی وکیل اباد بعد از ناهار یکم راه رفتیم و بازی کردیم یکم هوا گرم شده بود ماهم وسایل را جمع کردیم و رفتیم زیارتگاه امام زاده های یاسر و ناصر اونجا کلی برای خودت بازی کردی و یه عالمه دوست پیدا کردی؛ پیر و جوون عاشقت شده بودن و بغلت میکردن و لپاتو فشار میدادن و بوست میکردن از ضریح هی بالا و پایین میرفتی بعد از اینکه استراحت کردیم رفتیم باغ پونه طرقبه یه جای بسیار زیبا سرسبز و باصفا ما که خیلی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
17:02