جشن دندونی.....
سلام به دختر ناز و ملوسم
محیا جونم امروز مامان جون پروانه خیلی زحمت کشد و برای خانمی آش دندونی و یه کیک خوشمزه پخت و من(مامان)هم گفتم بهتره برای گل دخملی یه جشن کوچیک بگیریم خیلی خوش گذشت اما...
خیلی جای عزیزجون و عمه جون و زن عموها خالی بود بخصوص بابا جون مصطفی
اینم عکسهای عروسک مامان
بیا ببین چه خبره...
من هم میخوام کیک بخورم افتاد!!!!!!!
مامان جون حالا اجازه میدی کیک بخورم؟؟؟؟؟؟
عزیزدلم خیلی برای جشنت نقشه کشیده بودم که یه جشن مفصل وعالی بگیرم ولی به خاطر بعضی مشکلات(چون خاله و عموی بابا جون مصطفی فوت شدن) نشد به همین خاطر بود که مشهد خونه مامان جون یه جشن مختصر گرفتم.
مبارکت باشه عسلمممممممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی