محیا جونم عزیزدلم اینقده شیرین و ناز شدی که نگو!!! گل مامان توی این چند وقته خیلی چیزا یاد گرفتی و تازه بیشتر از قبل وابسته ی من (مامان) و بابا جون شدی (نفسمی) دیگه نسبت به قبل کمتر بغل کسی میری موقعی که من و بابا جون را میبینی دستات را مبری بالا و لوس میکنی هستی من مرواریدات ٣ تا شده و مامان را گاز میگیری و به هیچی و هیچ کس هم رحم نمیکنی اخخخخخخخخخخخ! محیا جونم یاد گرفتی و میگی(دد/ بابا/ ماما/نه نه/ علی/ الو/ب ب/اویی/عمه/ اب/ اینا/ اینجا/ وقتی میگم الله اکبر کن دستات را میبری روی گوشات و میگی اکبر) موقع غذا خوردن قاشق را که نزدیک دهنت میبرم میگی( آم ) خیلی اسباب بازیهات و عروسکات و کتاب را دوست داری ولی زود ب...